نويسنده: عبدالرحمن بَدَوي

 
هرشفلد با تکيه بر متون قرآني و متوني از تورات، شباهت و همگوني ميان آن دو را مدعي است. اکنون برخي ادعاهاي او را که در پرتو متوني براي اثبات نگرش خود، مورد ارجاع قرار داده است بررسي مي‌کنيم:

الف

سوره‌ي رحمان

خورشيد و ماه بر حسابي [روان] هستند (1) و بوته و درخت چهره سايانند (2) و (خداوند) آسمان را برافراشت (3) و زمين را براي مردم نهاد(4)

سفر مزمور (عهد قديم)

(خداوند) آفتاب را براي فرمانروايي بر روز آفريد (1) و ماه و ستارگان را براي فرمانروايي بر شب (2) (خداوند...) آسمانها را با حکمت خويش آفريد (3) (خدا را که) خشکي را بر آبها قرار داد (شکر کنيد) (4)
خواننده را به دقت‌نظر در دو متن قرآني و توراتي فرا مي‌خوانم تا همراه من تلاش نمايد همگوني و شباهتِ قابل توجهي ميان آن دو پيدا کند! چگونه هرشفلد همگوني و شباهتي ميان اين دو متن که هيچ ارتباطي با هم ندارند، يافته است؟ قرآن از ويژگيِ گردشيِ حرکت خورشيد و ماه سخن مي‌گويد، در حالي که عهد قديم، چيزي در اين باره ياد نکرده است. در قرآن آمده است که گياه و درخت خدا را سجده مي‌کنند در حالي که اين مطلب در مزمور يافت نمي‌شود. همچنين، در مزمور از حکمتي سخن مي‌رود که خداوند براساس آن آسمانها را آفريده است در حالي که قرآن تنها يادآور مي‌شود که خداوند آسمان را برافراشته است. در آيه‌ي نهم سوره‌ي رحمان آمده است که خداوند، زمين را به سود تماميِ بشريّت گسترانيده است؛ در حالي که آيه‌ي ششمِ سفر مزمور از پديده‌ي ساده‌ي جغرافياييِ «زمين بر روي آبها گسترده شده است» سخن مي‌گويد.
بنابراين، چه شباهت و همخواني ميان سوره‌ي رحمان و متن مزمور وجود دارد؟ کدام مقدّمات و پيش‌فرضها، هرشفلد را به وجود شباهت و همخواني ميان اين دو متن و در پي آن، اقتباس قرآن از تورات واداشته است؟

ب

سوره‌ي نحل

فرشتگان را با «روح» به فرمان خود، بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل مي‌کند که بيم دهيد که معبودي جز من نيست. پس از من پروا کنيد. (5)

سفر مزمور

بادها فرمانبَران تو هستند و شعله‌هاي آتش خدمتگزارانِ تو (5)
قرآن در آيه‌ي سوره‌ي نحل، به مسأله‌ي اراده‌ي مطلق خداوند در گزينش بنده‌اي از ميان بندگانش و گذاردن با رسالت بر دوش او و نيز فرو فرستادن فرشتگاني همچون جبرئيل که رسالت خداوندي را به او مي‌رساند، مي‌پردازد؛ در حالي که مزمور ياد شده، تنها به پديده‌هاي طبيعي و فيزيکي پرداخته است. با اين حال، هرشفلد چنين شباهت و همخواني را در کجا يافته است؟

ج

سوره‌ي نحل

(خداوند) آسمانها و زمين را به حق آفريده است. او فراتر است از آنچه (با وي) شريک مي‌گردانند. (6)

سفر مزمور

(اي خداوند!) تو خود را با عزت و جلال آراسته و خويشتن را با نور پوشانيده‌اي. آسمان را مثل خيمه، گسترانيده‌اي. اي خداوند! تو زمين را بر اساسش استوار کردي. (6)
ديگر بار، متحير و شگفت‌زده، از خود مي‌پرسم، هرشفلد چگونه شباهت و همگوني ميان اين دو متن يافته است؟ چگونه توانسته ميان آن دو چنين مقايسه‌اي کند؟ با اين که اين دو متن، به کلي با هم متفاوتند. قرآن در اين آيه، درباره‌ي حکمت و قدرت خداوند سخن مي‌گويد که آسمانها و زمين را با هماهنگي و تناسب کامل، بدون اين‌که آسمان بر زمين سقوط کند، آفريده است و اين، خود دليلي است بر يکتايي و بي‌همتايي او؛ در حالي که مزمور، در مقابل به تشبيه آسمان به خيمه يا پوششي بسنده نموده و تأکيد دارد که زمين بر پايه‌هايي استوار بنا شده است.

د

سوره‌ي نحل

اوست کسي که از آسمان، آبي فرود آورد که [آب] آشاميدنيِ شما از آن است و روييدني[هايي] که [رمه‌هاي خود را] در آن مي‌چرانيد [نيز] از آن است. (7)

سفر مزمور

(اي خداي من!) خانه‌ي خود را بر آبهاي آن (آسمان) بنا کرده‌اي، ابرها را عرابه‌ي خود نموده‌اي و بر بالهاي باد مي‌راني. (7)
پيداست که اين دو متن، به مسائل متفاوتي پرداخته‌اند؛ قرآن به ذکر فايده و سودِ آب که خداوند به آدميان بخشيده، پرداخته، ولي مزمور به منزلگاهها، ابرها و بادهايي اشاره دارد که خداوند آنها را مي‌راند. افزون بر اين اختلاف زياد، مزمور ياد شده، معنايي بسيار مادي را مي‌رساند، بدين معنا که خداوند را به صفاتي مادي و مجّسم بر طبقِ آيين تشبيه (8) [انسان‌انگاري] توصيف کرده است که صفات خداوند را به سانِ صفات بشري به تصوير مي‌کشد. امّا چنين نگرشي، با ديدگاه اسلامي درباره‌ي خداوند، در تضاد است. در نتيجه، محال است که در قرآن، آيه‌اي همسنگ و معادل با اين بخش از مزمور يافت شود.

هـ

سوره‌ي نحل

به وسيله‌ي آن (آب) کشت و زيتون و درختان خرما و انگور و از هرگونه محصولات [ديگر] براي شما مي‌روياند، قطعاً در اينها براي مردمي که انديشه مي‌کنند، نشانه‌اي است. (9)

سفر مزمور

(اي خداوند!) نباتات را براي خوراک حيوانات و درختان ميوه‌دار و سبزيجات و غلات را براي استفاده‌ي انسان، از زمين مي‌روياني تا انسان بتواند شراب و روغن و نان براي خود تهيه کند و شاد و نيرومند باشد. (9)
قرآن در اين‌جا از باراني سخن مي‌گويد که کشت را مي‌روياند؛ در حالي که مزمور به طور مستقيم از خدايي سخن مي‌گويد که علف را مي‌روياند، بي‌آن که از باران ذکر به ميان آورد. همچنين در اين عبارت از قرآن، سخني از شراب که آدمي را شاد و شاداب سازد، نرفته است چه اين مطلب، با متنِ قرآني (10) در تعارض است. مزمور به طورکلي، از گياهان سخن گفته، ولي قرآن به تفصيل از زيتون، درختان خرما و انگور ياد کرده است. بنابراين اگر اين دو متنِ قرآني و توراتي، به کلي با هم در تعارض نباشند؛ البته اختلاف زيادي دارند.

و

سوره‌ي نحل

و اوست کسي که دريا را مسخر گردانيد تا از آن گوشت تازه بخوريد و پيرايه‌اي که آن را مي‌پوشيد از آن بيرون آوريد، و کشتيها را در آن، شکافنده‌ي [آب] مي‌بيني و تا از فضل او بجوييد و باشد که شما شکر گزاريد. (11)

سفر مزمور

(خداوند!) در درياهاي بزرگي که آفريده‌اي جانوران بزرگ و کوچک به فراواني يافت مي‌شوند. نهنگان در درياها بازي مي‌کنند و کشتيها بر سطح آنها روانند. (11)
هر دو متن به مسأله‌ي دريا به شکل متفاوت پرداخته‌اند. قرآن به منافع و دستاوردهاي دريا مثل ماهي و راههاي ارتباطيِ آن به عنوان هديه‌اي از جانب خداوند مي‌پردازد، اما مزمور با بيان اين که خداوند نهنگ را آفريد تا در دريا به بازي پردازد، به توصيف دريا بسنده کرده است.

ز

سوره‌ي نحل

و با سخت‌ترين سوگندهايشان به خدا سوگند ياد کرده‌اند که خدا کسي را که مي‌ميرد، برنخواهد انگيخت. (12) آيا به چيزهايي که خدا آفريده است ننگريسته‌اند که [چگونه] شانه‌هايشان را از راست و [از جوانب] چپ مي‌گردد و براي خدا در حال فروتني سر بر خاک مي‌سايند. (13) و خدا از آسمان، آبي فرود آورد و با آن زمين را پس از پژمردنش زنده گردانيد، قطعاً در اين [امر] براي مردمي که شنوايي دارند، نشانه‌اي است. (14) و خدا شما را آفريد، سپس [جان] شما را مي‌گيرد. (15)

سفر مزمور

(خدايا!) هنگامي که روي خود را از آنها (مخلوقات) برمي‌گرداني، مضطرب مي‌شوند، و وقتي جان آنها را مي‌گيري، مي‌ميرند و به خاکي که از آن ساخته شده‌اند، برمي‌گردند. (16)
کدام مقدمات و پيش‌فرضها، هرشفلد را واداشته تا به تشابه و همخواني ميانِ اين آياتِ سرشار از انديشه و آن عبارت کوتاه مزمور، دست زند؟ چگونه پنداشته که متن قرآني بازتاب متن توراتي است؟ در آيات قرآني، مسأله زنده شدن مردگان آمده است و قرآن تأکيد مي‌کند که برانگيختن مردگان امکان دارد؛ چنان‌که زمين، پس از مرگ، به مجرّد سيراب شدن به وسيله‌ي آب، زنده مي‌شود؛ با اين حال در مزمور، به طور برعکس، از خدايي سخن رفته که روح انسان را مي‌گيرد؛ به عبارت ديگر، مزمور به طورکلي، از مرگ سخن مي‌گويد بي‌آن‌که ذکري از انگيختگي و زنده شدن مردگان به ميان آيد.

ح

سوره‌ي نحل

... همانا که صبر نمودند و بر پروردگارشان توکل مي‌کنند. (17)

سفر مزمور

(خدايا!) تمام مخلوقات تو منتظرند تا تو روزي‌شان را به آنها بدهي. (17)
در اين‌جا، کمترين چيزي که مي‌توان گفت آن است که اين دو متن، به مسأله‌هاي مختلفي مي‌پردازند. قرآن به مفهوم عقيده و صبر و شکيبايي و توکل بر خداوند مي‌پردازد اما مزمور به انتظار آدميان از خداوند که به آنها زاد و توشه‌شان را ارزاني کند. قرآن به آرمانهاي بلند و ارزشهاي والا پرداخته، امّا مزمور تنها به نيازهاي غذاييِ موجودات.

ط

سوره‌ي نحل

و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان و فرشتگان است براي خدا سجده مي‌کنند و تکبّر نمي‌ورزند. (18)

سفر مزمور

تا زنده‌ام خداوند را با سرود، پرستش خواهم کرد و تا وجود دارم او را ستايش خواهم نمود. (18)
هيچ ارتباطي ميان اين دو متن يافت نمي‌شود، چه قرآن به تمام آفريده‌هاي آسمانها و زمين، و به همراه آنها فرشتگان اشاره دارد که براي خداوند سجده و خاکساري مي‌کنند، در حالي که در مزمور، تنها يک فرد از عظمت خداوند ياد مي‌کند، با اين که در قرآن مي‌بينيم که تمام آفرينش، سرود نيايش و بندگي سر مي‌دهند. چگونه فرديّت موجود در مزمور را مي‌توان با جهان شمولي موجود در قرآن مقايسه نمود؟

ي

سوره‌ي نحل

از پروردگارشان که حاکم بر آنهاست مي‌ترسند و آنچه را مأمورند، انجام مي‌دهند. (19)

سفر مزمور

باشد که او (خداوند) از سرود من خشنود شود زيرا او سرچشمه‌ي همه‌ي خوشيهاي من است. (19)
در اين‌جا نيز، همان فرديّت را در آيه‌ي مزمور، آشکارا مي‌بينيم؛ در حالي که، در مقابل تواضع و اطاعتي همگاني را در قرآن احساس مي‌کنيم.

ک

سوره‌ي نحل

و اگر خداوند مردم را به [سزاي] ستمشان مؤاخذه مي‌کرد، جنبنده‌اي بر روي زمين باقي نمي‌گذاشت...(20)

سفر مزمور

باشد که همه‌ي گناهکاران نابود شوند و بدکاران، ديگر وجود نداشته باشند. (20)
آيه‌ي قرآن بيان مي‌کند که چرا ستمگران در روي زمين عذاب نمي‌شوند، در حالي که برعکس، آيه‌ي مزمور، نابوديِ همه‌ي آنها را از گستره‌ي زمين مي‌خواهد.

ل

سوره‌ي نحل

آيا به سوي پرندگاني که در فضاي آسمان رام شده‌اند، ننگريسته‌اند؟ جز خدا کسي آنها را نگاه نمي‌دارد. راستي در اين [قدرت‌نمايي] براي مردمي که ايمان مي‌آورند، نشانه‌هايي است. (21)

سفر مزمور

(خدايا در دره‌ها چشمه‌ها به وجود آوردي...) و پرندگان بر شاخه‌هاي درختان لانه مي‌سازند و آواز مي‌خوانند.... مرغان هوا در درختان سرو لانه مي‌سازند و لک‌لکها بر شاخه‌هاي درختان صنوبر. (21)
قرآن در اين‌جا به قدرت خداوند اشاره دارد که با وجود جاذبه‌ي زمين، پرندگان را در آسمان به پرواز درمي‌آورد، اما مرموز تنها به توصيف پرندگاني که در کنار چشمه‌هاي آب آرام مي‌گيرند و لانه‌هايشان را بر شاخه‌هاي درختان مي‌سازند، بسنده کرده و هيچ اشاره‌اي به قدرت خداوند نکرده است.
نمونه‌هايي که بيان کرديم، براي تبيين روش و برداشتي که هرشفلد در کتاب پژوهشهايي نوين در فهم و تفسير قرآن داشته است، کافي به نظر مي‌رسد. وي تلاش زيادي براي اثبات ادعاها و پندارهاي خود و ايجاد تشابه و همخواني ميان قرآن و انجيل به کار بسته است، ولي حقيقت آن است که هيچ تشابه و همخواني يافت نمي‌شود. تلاش وي تنها نشانه‌ي آن است که او قربانيِ پيش‌فرضهاي مورد پذيرشِ خود گشته و علّت آن هم تعصّب کوري بوده که خودخواهي و تکبّر، بر شدّت آن افزوده است. اين تعصب کور تا بدان‌جاست که وي تأکيد مي‌کند قرآن نسخه‌اي تحريف شده از تورات است. (22) اين کور باطنيِ هرشفلد را در مقاله‌اي به نامن «عناصر يهودي در قرآن» و نيز کتاب ديگرش با عنوان مشارکتهايي در شرح قرآن مي‌بينيم. برخي از خاورشناسان بر آثار هرشفلد، تعليقات و شرحهاي متعددي نوشته‌اند که به برخي از آنها اشاره مي‌کنيم:
سيدرسکي(23) در کتاب منشأ اسطوره‌هاي اسلامي در قرآن، با اشاره به دو نوشته‌ي هرشفلد- عناصر يهودي در قرآن و پژوهشهايي نوين در فهم و تفسير قرآن- مي‌گويد: «متأسفانه اين دانشمند چيزي قابل ذکر در ارتباط با منابع و اصل اسطوره‌هاي قرآني نگفته است». (24)
رودي پارت (25) در کتاب قرآن، شرح و تطبيق، با استناد به صفحه‌هاي 101و 103 از کتاب پژوهشهايي نوين در فهم و تفسير قرآن، درباره‌ي حروفي که برخي از سوره‌هاي قرآن با آن آغاز شده‌اند، شرح و توضيحي مي‌آورد؛ (26) اما لازم است توجه خواننده را به اين نکته جلب کنيم که صفحه‌هاي مورد استناد پارت اشتباه است زيرا او مي‌بايد به صفحه‌هاي 141 و 142 از همان کتاب که هرشفلد به «نظريه‌ي حروف آغازين» پرداخته است، رجووع مي‌کرد.
همچنين، پارت در همان کتاب، پيرامون کلمه‌ي «حِطّة» (2) که در سوره‌ي بقره آمده است (27) به رأي هرشفلد استشهاد کرده، چنين مي‌گويد: «چه بسا، اصل کلمه‌ي «حِطّة» از عباراتِ اعتراف به گناهان که در سفر «يوما»ي ميشنا آمده، گرفته شده باشد. (28) با وجود اين، پارت، شرح و تعليقي بر نظر نادرست هرشفلد نزده است. متنِ مورد بحث در ميشنا، دربردارنده‌ي کلمه‌ي «حِطّة» و يا کلمه‌اي که شباهت لفظي با آن داشته باشد نيست. بنابراين، اين مورد هم از مواردي است که ثابت مي‌کند ادعاهاي هرشفلد، تنها ادّعايي پوچ و ياوه است و بر هيچ برهان يا سندي مبتني نمي‌باشد. پارت در جايي ديگر از کتاب خود، به آراي ديگري از اشپاير، مربوط به شرح کلمه‌ي «حطّة» مي‌پردازد. (29) آنچه اين آرا را متمايز مي‌سازد، تأکيد بر عبري بودنِ کلمه‌ي «حطّة» يا داراي ريشه‌ي عبري بودن آن است، بدون اين که با کلمه‌ي عبريِ نهاده شده براي آن، همگون باشد.
لازم به يادآوري است که مفسّران مسلمان کلمه‌ي «حطّة» را در متن قرآنيِ وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطَايَاکُمْ (30)، به عنوان يک واژه‌ي عربي چنين شرح کرده‌اند: «حُظَّ عَنّا اَوزارَنا» (خدايا گناهان ما را ببخش!)، چنان که بلاشر نيز در ترجمه‌ي خود از قرآن، آن را به کلمه‌ي «Pardon» به معناي غفران و بخشش، ترجمه کرده است.
اشپاير مدّعي است که واژه‌ي «حطّة» تحريف شده‌ي واژه‌ي عبري «حطانو» (31) است که در آيه‌ي چهلمِ کتاب موسا، در عهد قديم چنين آمده است:
«... روز بعد، صبح زود، آنها (بني اسراييل) برخاسته، روانه‌ي سرزمين موعود شدند. آنها مي‌گفتند: «ما مي‌دانيم که گناه کرده‌ايم ولي حالا آمده‌ايم به سوي سرزميني برويم که خداوند به ما وعده داده است». (32)
با اين که معناي اين کلمه، در اين آيه با معناي مورد نظر که «بخشش» است، همخواني ندارد، اشپاير مي‌گويد: «محمد بر اين باور بود يهودياني که ورود به سرزمين موعود را رد مي‌کردند، براي تقويت اراده‌شان، بار معنايي ديگري به کلمه داده باشند». چه بسا لازم باشد، درباره‌ي کلمه‌ي «حطّة» به معناي «حِنطة (گندم)- آن‌گونه که در عهد قديم آمده: (33) ارس حطّة(34) (زمين گندم)- بينديشيم؛ در نتيجه ممکن است آيه‌ي مذکور [در سفر اعداد] را چنين تفسير کنيم که بني‌اسرائيل گفته‌اند: «حطانو»، بدون آن‌که معناي مستقيم و بي‌واسطه‌ي آن را [که خطا کردن باشد] قصد کرده باشند، بلکه آن را به معناي ثمره‌ي سرزمين مقدس دانسته‌اند [يعني خواستار سرزمين گندم بوده‌اند] نه انجام فرمان خداوند (35) [مبني بر رفتن به سرزمين موعود].
با وجود اين، تفسيري که اشپاير پيشنهاد داده است، مبالغه‌آميز و به حدي پيچيده و مبهم است که پذيرش آن دشوار مي‌باشد. خلاصه‌ي تفسير وي چنين است: «هنگامي که بني‌اسراييل به سوي سرزمين موعود حرکت مي‌کردند [خداوند به موسي فرمود که افرادي را جهت بررسي سرزمين کنعان به آن جا فرستد]. پس از آن که از [ايشان] اخبار ناخوشايندي را [درباره‌ي ساکنان آن‌جا] شنيدند، از حرکت به سوي سرزمين موعود، منصرف شدند... ولي سپس احساس پشيماني کردند و روي به سرزمين موعود نهاده، چنين گفتند: «ما خطا کرديم: «حَطانو». اما قصدشان از اين کلمه، معناي حقيقي آن [خطا کردن] نبوده است، بلکه مرادشان معناي ديگر يعني «حِنطه» بوده است» [يعني خواستار سرزمين حنطه، گندم، هستيم].
اين تفسير، تفسيري است خيالي که از آن چنين برداشت مي‌شود که محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) به طور کامل زبان عبري را مي‌دانسته است؛ چنين تفسيري تا هر زمان که بيانگر چنين مطلبي باشد، تفسيري است خيالي. به فرض اين که محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) چنين معنايي از کلمه‌ي «حطّه» را از يهود مدينه گرفته باشد؛ با اين حال، هر کسي که مانند چنين کلمه‌اي را در کتابهاي يهودي بيابد، او را به بحث و چالش فرامي‌خوانيم. اشپاير نبوغ دروغيني را در اثبات فرضيه‌ي نادرست خود مبني بر عبري بودنِ کلمه‌ي «حطّه» اظهار داشته است، امّا وقتي آدمي دروغي را به هم بافد، اسير آن خواهد شد و به دنبال آن، براي اثبات درستيِ دروغش، به هرگونه وسيله‌اي روي خواهد آورد. اين مطلب به طورکامل، بر چنين خاورشناساني که خود را دانشمند و عالم مي‌دانند منطبق است. موضع اين پژوهشگرانِ يهودي، در حقيقت نتيجه‌ي منطقي تعصبِ آنها و پژوهشهاي ديوانه‌وار و عجولانه‌شان درباره‌ي تأثيرات زبان عبري و يهودي در قرآن است؛ حتي هرويتس که خود يکي از اين جانبداران است، در کتابِ «نامهاي خاص يهودي و مشتقات آن در قرآن» اعتراف مي‌کند تفسيري که هرشفلد و همکارش، سيدرسکي، ارائه مي‌دهند، قانع کننده نيست. (36) نتيجه اين که، سه پژوهشي که هرشفلد درباره‌ي ارتباط ميان قرآن و متون مقدسِ يهودي انجام داده است، قابل توجه نيستند؛ چون بر تشابه و همخوانيِ نادرست، تعصبي آشکار و رسوا و فرضيه‌هايي شتابزده و نامفهوم مبتني است. با تمام اين ويژگيها، هرشفلد در سال 1924 ميلادي، استاد دانشگاه لندن بوده است!

پي‌نوشت‌ها:

1- رحمان (55)، آيه‌ي 5؛ قس: عهد قديم، سفر مزمور، باب 136، آيه‌ي 8.
2- همان، آيه‌ي 6؛ قس: همان، آيه‌ي 9.
3- همان، آيه‌ي 7؛ قس: همان، آيه‌ي 5.
4- همان، آيه‌ي10؛ قس: همان، آيه‌ي 6.
5- نحل (16)، آيه‌ي 2؛ قس: عهد قديم، سفر مزمور، باب104، آيه‌ي 4.
6- نحل (16)، آيه‌ي 3؛ قس: عهد قديم، مزمور، باب 104، آيه‌هاي 2و5.
7- نحل (16)، آيه‌ي10؛ قس: عهد قديم، سفر مزمور، باب 104، آيه‌ي 3.
8- Anthropomorphism
[درباره‌ي نگرشهاي آدم‌گونگي در آيين جهود، نک: آشتياني: تحقيقي در دين يهود/246.(و)]
9- نحل (16)، آيه‌ي 11؛ قس: عهد قديم، سفر مزمور، باب 104، آيه‌هاي 14و15
10- نک: بقره(2)، آيه‌ي 219؛ مائده(5)، آيه‌ي 90.
11- نحل(16)، آيه‌ي 14؛ قس: عهد قديم، سفر مزمور، باب104، آيه‌هاي 25و26.
12- نحل(16)، بخشي از آيه‌ي 38.
13- همان، آيه‌ي 48.
14- همان، آيه‌ي 65.
15- همان، بخشي از آيه‌ي 70.
16- عهد قديم، سفر مزمور، باب104، آيه‌ي 29.
17- نحل(16)، آيه‌ي 42؛ قس: عهد قديم، سفر مزمور، باب104، آيه‌ي 27.
18- نحل(16)، آيه‌ي 49؛ قس: عهد قديم، سفر مزمور، باب104، آيه‌ي 33.
19 نحل(16)، آيه‌ي 50؛ قس: عهد قديم، سفر مزمور، باب104، آيه‌ي 34.
20- نحل(16)، بخشي از آيه‌ي 61؛ قس: عهد قديم، سفر مزمور، باب104، آيه‌ي 35.
21- نحل(16)، آيه‌ي 79؛ قس: عهد قديم، سفر مزمور، باب104، آيه‌ي 12و17.
22- New Researches into the Composition and Ergesis of the Qoran, P. 2
23- Sidersky
24- Les Origines de Legendes musulmanes, P.2
25- Rudi Paret
26- Rudi Paret: Der Koran, Kommentar und Konkordaz, Vol. 2, P. 12
27- نک: بقره (2)، آيه‌ي 58.
28- C.F: Meshna, Yuma, III, 8; VI, 2
29- C. F: Der Koran, Kommentar und Konkordanz, Vol. 2, PP. 19-20
30- بقره (2)، بخشي از آيه‌ي 58 «... و بگوييد: [خداوندا!] گناهان ما را بريز!....»
31- Hatânû
32- عهد قديم، سفر اعداد، باب 14، آيه‌ي 40.
33- نک: عهد قديم، سفر تثنيه، باب هشتم، آيه‌ي 8.
34- ars hitta
35- C. F: Die Biblischen Erzahlungen in Koran, P. 337
داستانهاي کتاب مقدس در قرآن، صفحه 337 به بعد.
36- C. F: Jewishc Proper Names and derivatives in the Koran, P. 32

منبع مقاله :
بدوي؛ عبدالرحمن، (1392)، دفاع از قرآن در برابر آراي خاورشناسان، برگردان: حسين سيّدي، مشهد: انتشارات به نشر، چاپ پنجم